فقر حقیقى،‌ ترک دنیا و تعلّقات دنیوى است؛ این فقرى است که مایه مباهات پیامبر گرامى(ص) است
 
چکیده
از سرور عارفان، پیامبر اکرم «ص»، روایت شده است که فرمود: «الفقر فخری‌ و به أفتخر»[1]؛ یعنی فقر مایه فخر من است و به آن افتخار مى‌کنم. این فقر همان‌طور که به آن اشاره خواهد شد، نوعی از فقر و احساس نیازی است که انسان همواره به سوی خدا دارد؛ به همین جهت، به خاطر آن بر دیگران افتخار کرده و به چنین نیازی به خدا، که موجب می‌شود انسان دست نیاز به سوی مردم دراز ننماید و عزتش را از بین نبرد، مباهات می‌نماید.

تعداد کلمات 1170/ تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
نویسنده: حمید حنائی‌نژاد (کارشناس ارشد عرفان و تصوف اسلامی)

درآمد

عارفان که پیروان انبیاء الهی هستند نیز، همیشه نیاز خود را به درگاه بی‌نیاز مطلق می‌برند. و به هدایت و پیروی از رسول اعظم (ص) با فخرفروشی‌هایی که مایه افتخار موهوم ثروتمندان مادی‌گراست، مخالفت می‌کنند و می‌کوشند تا رسوب‌هاى باقیمانده از افکار مردمان جاهلی صدر اسلام را، که بر روح انسان مدرن معاصر سنگینی می‌کند، بردارند؛ لذا طرح موضوع عدم نیاز به غیر از خدا، در سطح وسیعی از سطوح زندگی ما می‌تواند در شرایطی که انسان، به دلایل گوناگون، به سطح معیشتی اطرافیان خود نمی‌رسد، با رهایی از بند نیاز به غیر خدا و توکل و امید به خدا، هم‌چنین با تلاش و کوشش، موجبات افتخار‌آفرینی برای خود را در دار دنیا فراهم نماید. با ما همراه باشید تا ببینیم راهکار عارفان و محققان چیست و تفسیر آن‌ها از فقری که مطلوب نبی مکرم(ص) بوده و موجب افتخار ایشان هست، چه تفسیری است.
 

فقر حقیقى،‌ ترک دنیا و تعلّقات دنیوى است؛ این فقرى است که مایه مباهات پیامبر گرامى(ص) است

«فقر در لغت به معنى ندارى و تنگدستى است. در اصطلاح علم فقه، فقیر کسى است که تأمین معاش پشت او را شکسته و کمتر از دویست درهم داشته باشد. اما نزد عرفا آنچه گذشت، فقر ظاهرى است. فقر حقیقى، نیازمندى به حق تعالى و بى‌نیازى از غیر است. فقر حقیقى، ‌ترک دنیا و تعلّقات دنیوى است. فقر حقیقى یعنى فناى فى اللّه؛ یعنى آرامش در عین تهی‌دستى. این فقرى است که مایه مباهات پیامبر گرامى(ص) است [الفقر فخرى‌] نه فقر ظاهرى.» (نعیم، شرح مثنوی (نعیم)، 1387، ص575)
 

نظر خاتم المحدثین، شیخ عباس قمی، ‌در مورد حدیث «الفقر فخری‌ و به أفتخر علی سائر الأنبیاء»

حاج شیخ عباس قمى در سفینه‌البحار، «الفقر فخری‌ و به أفتخر على سائر الأنبیاء» را همانند «اللّهم أحینی مسکینا و أمتنی مسکینا و احشرنی فی زمرة المساکین»، حدیث پیامبر، دانسته و توضیح مى‌دهد که گرچه این احادیث با آنچه اهل سنت در نکوهش فقر روایت کرده‌اند، مانند: «کاد الفقر أن یکون کفرا»، «الفقر سواد الوجه فى الدارین» و «تعوّذ من الفقر» منافات دارد؛ امّا میان این دو دسته احادیث مى‌توان جمع کرد، زیرا آن فقرى که مستلزم اجتناب است و باید از آن به خدا پناه برد، فقرى است که انسان به خاطر آن نتواند نیازهاى اولیه را هم برآورده کند و در نتیجه محتاج مردم شود. اما آنچه که موجب فخر پیامبر است، فقر و نیاز او به خداوند است، زیرا هیچ یک از پیامبران نتوانسته‌اند به ‌اندازه پیامبر اسلام، از دنیا منقطع شوند و به حضرت الوهیت تقرب جویند؛ از این رو، فقر او از فقر همه انبیا کامل‌تر بوده است. شیخ قمى اشاره مى‌کند که غزالى، راوندى و مجلسى هم به این مفاهیم توجه داشته‌اند. (ابن‌ترکه، عقل و عشق یا مناظرات خمس، 1375، ص146-147)
 

 بیشتر بخوانید: فقر، علل و راه کارها (1)



«فقر اختیارى» که بعضى از مؤمنان ممتاز، براى خود برمى‌گزینند مایه علوّ روح مى‌شود، نه «فقر اجبارى» که نتیجه سیاست مالى غیر عادلانه است!

«آنچه لازم است نظرها به آن جلب شود این است که (ظاهراً) آن فقرى که حدیث نبوى از آن سخن مى‌گوید، «فقر اختیارى» است که بعضى از مؤمنان ممتاز، براى خود و روش سلوکى خود در زندگى (با رعایت موازین شرعى) برمى‌گزینند؛ و چنین فقرى مایه علوّ روح مى‌شود، نه آن فقر اجبارى و تحمیلى که سیاست مالى غیر عادلانه (یا ناتوان) و ظلم اقتصادى و ادارى و مال‌پرستى تکاثرى و زندگى اترافى و اسرافى بر گروه‌هایى از اجتماع تحمیل کند و آن‌ها را از سطح طبیعى زندگى پایین آورد و به بدبختى و عقب‌ماندگى و محرومیت از خیرات زندگى، سلامتى بدن، پرورش روح، استوارى در اعتقاد و عمل کردن به احکام دین، محکوم سازد؛ و نه آن فقرى که پیامبر اکرم(ص)، آن را سبب گمراهى مردم و خارج شدن از دین شمرده است‌ ؛ و نه فقرى که امام على‌بن‌ابى‌طالب(ع)، در بسیارى از سخنان خود به نکوهش آن پرداخته است‌؛ و نه فقرى که پیامبر اکرم(ص) و امام صادق(ع)، آن را مایه نزدیک شدن به کفر شمرده‌اند: «کاد الفقر أن یکون کفرا»؛ و نه فقرى که ائمّه طاهرین(ع) در دعاهاى خود، از آن به خدا پناه برده‌اند. از پیامبر اکرم(ص) این دعا نقل شده است: «أعوذ بک من الفقر»(خداوندا!) به تو پناه مى‌برم از فقر. پس حدیث «تابلو»ى زنده است، که از زندگى پیامبر اکرم(ص) سخن مى‌گوید و آن را تفسیر مى‌کند. از آن جهت است که آن حضرت فقر را براى خود برگزیده بود و بدین گونه از مترفان کناره گرفت و با آنان به نبردى هماره پرداخت؛ و فقیران و محرومان و بینوایان را دوست مى‌داشت و با آنان مجالست مى‌کرد و بر سر یک سفره مى‌نشست و در شادى و غم همدم آنان بود.» (اخوان حکیمی، آرام، الحیاة با‌ترجمه احمد آرام، 1375، ج4، ص604-605)
 

فخر را از خدا التماس کردم، آن را در فقر یافتم‌!

جناب عطار نیشابوری در تذکره‌الأولیاء در باب توصیف علی سهل اصفهانی می‌نویسد: و گفت: «توان‌گرى التماس کردم، در علم یافتم؛ و فخر التماس کردم، در فقر یافتم؛ و عافیت التماس کردم، در زهد یافتم؛ و قلّت حساب التماس کردم، در خاموشى یافتم؛ و راحتی التماس کردم، در ناامیدى یافتم.» (عطار نیشابوری، تذکره‌الأولیاء، 1905 م، ص110)
 

فقر عرفانی از منظر خواجه عبدالله انصاری در «منازل السائرین»

جناب خواجه عبدالله انصاری یکی از منازلی را که سالک راه خدا در سفر معنوی خود و سلوکش وارد آن می‌شود، را منزل «فقر» عنوان نموده و برای آن سه درجه قائل است. کاشانی شارح کتاب منازل السائرین نیز، در شرح این درجات از منزل فقر، معتقد است دو درجه اول مختص سالکان و درجه سوم را شامل حال واصلان می‌داند. درجه اول فقر زهاد است و آن با ‌ترک جمع مال دنیاست، در حالی که نه به زبان مال دنیا را ذم می‌کند و نه به مدح زبان می‌گشاید. درجه دوم اختصاص به سالکانی دارد که چیزی را منسوب به خود نمی‌کنند و لذا توجهی به دنیا و ثروت‌های آن ندارند. اما درجه سوم که فقر صوفیان حقیقی و عارفان راستین می‌باشد، زمانی تحقق می‌یابد که سالک فانی شده و به مقام ولایت که همان وصول در احدیت ذات است واصل شود.(کاشانی، شرح منازل السائرین، 1385، ص469-473)
 

نزد مولانا آنچه مایه نجات است، دانش فقر است که عبارت از عرفان باشد

مرحوم دکتر زرین‌کوب در کتاب سرّ نی، آنچه نزد جناب مولانا مایه نجات است را دانش فقر دانسته که با سیر و سلوک عملی حاصل می‌شود و در این مورد می‌نویسد:
«نزد مولانا آنچه مایه نجات است، دانش فقر است که عبارت از عرفان باشد و با سلوک و مکاشفه حاصل مى‌آید، نه با بحث و علم بحثى.‌» (زرین‌کوب، سر نی، 1387، ص965)

 

منابع:

1- مجلسی، بحارالأنوار، لبنان، بیروت، انتشارات وفا، 1403ه. قمری، چاپ دوم.
2 - نعیم، شرح مثنوی(نعیم)، ایران، تهران، انتشارات کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1387، چاپ اول.
3 - ابن‌ترکه، عقل و عشق یا مناظرات خمس، ایران، تهران، انتشارات میراث مکتوب، 1375، چاپ اول.
4 - اخوان حکیمی، آرام، الحیاة با‌ترجمه احمد آرام، ایران، قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1375، چاپ اول.
5 - عطار نیشابوری، تذکره‌الأولیاء، هلند، لیدن، مطبعه لیدن، 1905م، چاپ اول.
6 - کاشانی، شرح منازل السائرین، ایران، قم، انتشارات بیدار، 1385، چاپ سوم.
7 – زرین‌کوب، سرّ نی، ایران، تهران، انتشارات علمی، 1387، چاپ هفتم.

پی نوشت:
[1]. مجلسی، بحارالأنوار، ج 69، ص32.